اصفهان

در حاشیه سفر برخی دوستان گرامی ام به اصفهان

 

از قدیم گفته اند اصفهان نصف جهان است . اگرچه جهان زیباتر وبزرگتراز آن است که  شهری را بتوان به کنایه و استعاره یا مجاز، یاغلو حَسَن یا مردود .و یا هر آرایه ادبی دیگر نیمی از جهان دانست، اما این خود مفاخره ای است از آن که: هر هنری در جهان باشد حد اقل نیمی از آن رادر اصفهان می توان یافت . شهری عزیز و گرامی با مردمانی به ظاهر زیرک وخوش محضر و هنرمند با خربوزه های گرگاب و بازارها و بازار چه ها و ابنیه تاریخی که هر جهانگردیا به قول مرحوم باستانی پاریزی ( ببین و بروها) را مدهوش گنبدهای آسمانی و مساجد و پل ها و منارجنبانی نه چندان  فرد و یگانه ( که نمونه نامشهورومظلوم آن در سبزوار هم وجود دارد ) می کند و نه شگفت که وقتی شاه عباس برای درامان ماندن پایتخت (=تبریز)(1) از شرّ «ینی چری» های آدمخوار عثمانی، سفارش گزینش شهری را داد که: از مرزها دورباشد و در کنار آب باشد و هوای معتدل داشته باشد و ظرفیت توسعه داشته باشد و فصولش جدا باشد و بیماری در آن شایع نباشد وبعد از ده ها باشد و نباشد، سرانجام اصفهان تاریخی را که پیش از اسلام گویا معسکری بوده است ونیز در زمان جلال الدین ملکشاه سلجوقی مدتی پایتخت ترکان مجهول الهویه سلجوقی  در شجره نامه فرزندان اغوز خان  بوده است، به عالی قاپو یا در گاه پرجلال نوادگاه شیخ صفی الدین اردبیلی برگزید تا با گذر از نیای غیر شیعی به سلطان کلب آستان علی (ع) ودرعین حال دوستدار سینه چاک مهرویان گرجی و ارمنی تبدیل شود وبتواند فارغ از کروفر عثمانلوهای مهاجراز آسیای میانه ( به قول روسها آسیای میانه و به قول ایرانیان ورارود وبه قول تازیان ماوراء النهر)که شاخه هایی از ترکان کومانی = ترکمان = ترک کومان یا کومانی که هنوز رگه هایی از نام آنان را در نامگذاری سلاجقه شام می توان دید ) به کلیسای جلفا نزول اجلال کند بی خبر از آنکه چندی بعد درزمان:« شاه سلطان حسین یخشی  دور!!» (2) :باید آن بیچارگان، تاوان دوستی شاهان صفوی رادر فتنه(!؟) افغانان بپردازند .

از این هاگذشته اصفهان که زمانی به گزارش  اروپاییانی که ازاین شهر بازدید کرده اند ، اززیباترین شهرهای مشرق زمین محسوب می شد . ( البته بازهم مقایسه آنان با کدام شهرها بوده است معلوم نیست زیرا اروپا تازه ازپوست قرون وسطی بیرون آمده بود  ولاجرم پوستی حساس دربرابر مشاهده بدایع نادیده داشت واین حرف هارا درباره بسیاری از شهر ها  زده اند . ) شهری که پیش از اسلام محدوده ای بسیار وسیع داشت وحدود آن مابین اطراف همدان ودینور و نهاوند تااطراف کرمان واطراف ری و قومس و فارس و.(ما شاء الله ) و.بوده است ودرحوالی سالهای 19 تا 21 هجری  شجاعانه (!!)دروازه های شهررا بروی فاتحان صحاری عرب گشودند و به جبران آن، بعدها در گیرودارهای نظامی و فرهنگی آن را جبران کردند و در حماسه دفاع مقدس همت آنان  به همراه توانمندی پرشور سلحشوران ایران، قادسیه الصدام را ناکام گذاشتند که خاضعانه دربرابر سلحشوری رزمندگان اصفهان وشهدای مکرم و معزز آنان و همه رزمندگان سرتعظیم فرود می آوریم و به روان شهدا و همت رزمندگان مان درود می فرستیم.

سخن از اصفهان است بد نیست به برخی گزارش های جغرافیا نویسان نیزگوشه چشم یا به قول ادبیاتی ها تلمیحی افکنیم .اگر چه مولف مجهول حدود العالم گزارش هایی اندک درباره اصفهان یا اسپاهان دارد اما ناصر خسرو بلخی دربازگشت از سفر کذایی خود توصیف بیشتری از اصفهان دارد که : (درسنه اربع واربعین واربعمائه ( مثل این که ناصر خسرو هم نوعی بیماری خاص داشت که تاریخ های سفرنامه پارسی خود را به تازی نویسد وبرای دانشجویان تُنُک مایه ائیریه وئجه ای یا ایرجی تبار یا به تعبیری مشکوک: عجم ها ( آل جم = فرزندان جمشید !!؟ ) دردسر آفریند ) . در سال 444 به شهر اصفهان رسیدیم .از بصره تااصفهان صدو هشتاد فرسنگ باشد. شهری است بر هامون نهاده ،آب و هوای خوش دارد وهرجا که ده گز چاه فروبرند آبی سرد وخوش بیرون آید وشهر دیواری حصین بلند دارد ودروازه ها و جنگ گاهها ساخته وبرهمه بارو کنگره ساخته ودرشهر جوی های آب روان وبناهای نیکو ومرتفع ودر میان شهر، مسجد آدینه بزرگ  نیکو وباروی شهررا گفتند سه فرسنگ و نیم است واندرون شهر همه ، آبادان .- که هیچ از وی خراب ندیدم وبازارهای بسیار وبازاری دیدم از آن صرافان که اندرو دویست مرد صراف بود وهربازاری رادربندی و دروازه ای وهمه محلتها وکوچه ها را همچنین دربندها ودروازه های محکم وکاروانسرای پاکیزه بود. وکوچه ای بود که آن را کوطراز( احتمالاً کوی طراز و شاید هم معادل بیلیش محله خودمان. زیرا طراز هم اکنون در سرزمین تنگ چشمان قبچاقی یا قزاقستانی است )  )  می گفتند ودر آن کوچه پنجاه کاروانسرای نیکو ودر هریک بیاعان وحجره داران بسیار نشسته واین کاروان که ماباایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بارداشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود ونه تعذّر مقام و علوفه .)(3)

البته این در حالی بود که ناصر خسروِ ( ببین و برو = جهانگرد یا مصر گرد و امثال آن ) می فرماید من در همه زمین پارسی گویان ( قابل توجه عزیزان تاجیک و افغانستانی )  شهری نیکوتر و جامع تر وآبادان تراز اصفهان ندیدم .

غَرَض در این وجیزه کوتاه شرح بایسته ها ودارایی های هنری اصفهان عزیز نیست . شهری که قبل از عزیزی از سغدیانای تاریخی ، خاندان بزرگ آل خجند در آن کروفری داشتند وهم اکنون میهمان روان ورجاوند آنانند و  دوست گرامی دیگر می تواند صدای سم اسبان و تاخت و تاز همولایتی های افغان را که به هدایتهای آنچنانی ملازعفران معروف سرانجام بی کام(!!) ماند، بشنوندو گرامی دیگر می تواند بوی طغرل و چغری بیک را در اصفهان از ورای تاریخ درآسمان اصفهان استشمام کند وهر عرب تباری براحتی می تواند  امضای مشترک فاتحان تازی و اصفهانی را در قرارداد مشهور تسلیم اصفهان ببیند اگر چه از صحاری یا وادی های شمال آفریق باشد و گمان می رود مکرمی از غرب آفریقا را نیز سهمی دراین بازدید تاریخی باشد که خود داند و خداوند علیم . با ذکر نکته آخرین که عزیزانی پای در سرزمینی نهاده اند که روزگاری سپاهیان آن مدافع سرزمین ایران دربرابر انیران بوده اند واسپه در زبان پارسی باستان اسپاکو بوده است و (ان ) آن محل اقامت است و گمان می رود سوای از معنی لغوی اسپهان( کنجکاوان می توانندبه منابع مربوطه یا فرهنگ ایران باستان پورداوود مراجعه کنند)  ،بتوان آن را به عربی معسکر نامید اگر چه اکنون سرزمین هنر و زیبایی و کاشی ها و مناره ها و مساجد . قالی های نفیس و همه هنرهایی که در حیطه صنایع دستی جایی دارند می باشد و در شعر شاعران نیزجایگاه والایی دارد اگر چه کودک پر محاسنی(!) چون افضل الدین بدیل خاقانی باشد که معلوم نیست مدح صفاهان را می گوید یا ذم آن را می سراید :

 

نکهت حوراست یا هوای صفاهان        جبهت جوزاست یا لقای صفاهان

دولت و ملت دوگانه اند چو جوزا            مادر بخت یگانه زای صفاهان

  و.  

جمعه 13 اسفند 1395

-------------------------------------------------------------------------------  

(1)تبریز یا به قول آرین های ترک زبان (تربیز!) که فراموش کرده اند سرزمین نگهبان آتش مقدس یا آثور پاتیکان (چه صفتی ساتراپی باشد یا نام ساتراپ ؛ فرقی نمی کند )را بافرزندان آغوز خان چه کار !؟ که مهوشان آن دل از شیخ بهایی می ربوده اند( برده است دل و دین من آن مهوش گلریز این بود مرافایده از رفتن تبریزشیخ بهایی: که رغم سفارش پدر برای بدست آوردن دنیا و آخرت ، در اصفهان سکنی گزید . ) و عثمانلوها نیز بسیار از این پایتخت صفویان .ربوده اند؛  ویا بازار طلاان تبریز که باید وصف زیبایان آن را در رحلۀ ابن بطوطه جُست  وهزاران این و آن گفتن ها که فعلاً مجال آن نیست. )

2- (آن زحکمت تهی زغفلت پُر شاه سلطان حسین یخشی دور !)

 

3- گزارش جناب قبادیانیِ طرفدار مسلک آقاخانی، قابل تامل است . اگر هرخرواررا 300 کیلو حساب کنیم احتمالاً از تحمل خران بیرون می رود و شتر وار یا شتربار می شودنه خروار . برای این که روی حرف ناصرخان نرویم تعداد شتران را نصف بارها می گیریم و بار هر شتر را 600 کیلو حساب می کنیم . می شود350 شتر واگر فاصله هرشتربا بعدی را 5 متر حساب کنیم می شود سه کیلومتر و خرده ای . یعنی یک قطار شتر سه کیلومتری وارد یک محله شد و پشه ای نجنبید . مقایسه شودبا تهران بزرگ که در فصل کنکورها یا نمایشگاه کتاب و.  مسافرخانه قحط می آید و ناگهان تورم بعضی چیزها سه رقمی می شود و الخ.


.:: ســـایـــت پــــرســــیک ::. اصفهان ,شهری ,بوده ,گرامی ,تبریز ,سرزمین ,ناصر خسرو ,گرامی دیگر ,کیلو حساب ,حساب کنیم ,معلوم نیست ,برخی دوستان گرامی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لوله بازکنی تخلیه چاه قم09198820772 Plexiglas خريد عروسک دخترانه پسرانه کودکانه نوزاد 2020 فروشگاه توت فایل دانلود کلیپ جدید تهویه نوین ایرانیان مرجع موسیقی ایرانی